پسره تقربا هفت سالش بود تنها کنار پیاده رو نشسته بود
گفتم شاید گم شده
رفتم بهش گفتم داداش کوچیکه راه خونتونو گم کردی ؟
گف نه شاسکول
منتظر زیدمم
گوشیش زنگ زد
دیدم یه آیفون فایو اس از جیبش دراورد
گفت الو منو نیم ساعته چهار راه باغمیری کاشتی ؟خو پاشو بیا گوه
.
.
.
الان رفتم خونه دارم البوم عکسا بچگیمو نگا میکنم
یکی یکی تف میکنم روشون